رفتم پروتئینی نون بگیرم ... به جز من و آقای فروشنده کسی نبود ... کلی اقاهه درگیر بود که یه پلاستیک جدا کنه و من هی مقاومت مقاومت مقاومت که نیازی به پلاستیک نیست ... و کیسه پلاستیکی نمیخوام ... که اقاهه گفت برای اوشون میخوام ... یه اقایی پشت سر من که انگار نونهای تازه آورده بود و میخواست بیاره توی مغازه [یه حس ضایع شدنی داشتم ..:) ولی خب پیش میاد دیگه ... ] یکم گذشت و اومد حساب کنه که گفت ... آدم باید قدر زندگیش رو بدونه ... خدا هرچی رو که به امانت بهمون داده و میده یه روز همه رو میگیره ... گیج شده بودم ... اینا چه ربطی داشت ؟ من اومده بودم یه نون و نوشابه بگیرم و هم من هم اقای فروشنده جفتمون سرحال و رو پای خودمون بودیم و در اون وضعیت چی رو از دست دادیم یا خدا ازمون گرفته بود ؟! آقای فروشنده با جملههای مختلف این منظور رو همچنان تکرار میکرد که خدا هرچی رو میده میگیره و من بالاخره ازش پرسیدم چطور؟ در حالی که همزمان کارت کشید و رمز رو پرسید گفت .. حواسپرتی گرفتم ... حواس پرت شدم...توی دلم گفتم منم همینطوورررر ... کارت رو میده دستم و بدون نگاه به کارت و فاکتور اونا رو میذارم توی کیف و همزمان آقای فروشنده میگه ... این اواخر بدتر دارم میشم... مبلغ خریدها رو جا به جا میزنم ... کم و زیاد ... یا به جای کارت مشتری کارت خودم رو میکشم ... این رو که میشنوم خیلی سوسکی طور رسید خرید رو نگاه میکنم که ببینم درسته یا نه و آقای فروشنده باز تکرار میکنه ... الان جَوونین بیشتر قدر بدونین ... لبخند میزنم و از پشت ماسک هیچی معلوم نیست و امیدوارم چشمام بخندن جای لبهام ..و میخوام خدافظی و تشکر کنم ک بگم درسته و و نوشابه و بستهی نون رو بغل میکنم برم سمت ماشین که باز میگه سخته اونطوری... پلاستیک ندم جدا؟ میگم واسه نفس کشیدن محیط زیست .. پلاستیک نه ... شما هم اگه شد کیسههای پارچهای بذارین ... مهربون ماسکش رو میکشه پایین و میخنده و حتما گویان میره سر وقت اون اقایی که نونای تازه آورده...و من خیلی از مسیر فکر کردم بهش و درست میگفتن...
هکر نستان به نجات خویشتنکه ما که تماممان همین بود، کم و زیاد و بالا و پایین و وسطش را نمیدانم، که هرچه که بودیم، تنها مشتی حرف اضافه و ربط بودیم که چیزهای بی ربط را به هم ربط میدادیم و حرفهای اضافهمان را برای خودمان زمزمه میکردیم و با چشمان بسته گوش میدادم به جای خالی چیزها و آدمها و الکی برای خودمان لبخند میزدیم تا شاید که بگذرد و بگذریم و همین دیگر، مگر آدم غیر از اینها چیز دیگری هم میشود که باشد. یک مماس |
حتی اگر نباشی میآفرینمت...
دانلود سریال The Walking Dead (مردگان متحرک) فصل اولحتی اگر نباشی میآفرینمت...
گهی زین به پشت و گهی پشت به زین[ پنجشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۹ ] [ 10:27 ] [ ماه ] |
آبان مرسی که انقدر پاییزی:)هر قدر هم ساکت نشستن مشکلت باشد
شرکت در پویش قصه گویی مازندرانی به مناسبت هفته مازندران توسط سفیر کتابخانه عمومی شهیدان وطنیآبان از نیمه گذشت ... در حد انگشتهای یه دست بارون دیدیم و چندین برابر هوای بی آفتاب و ابری و بارها و بارها مثل همین الان سوز سرما پیچید دورمون... همه چیز در سکوت و سکون عجیبی به سر میبره ... ساکت ... ثابت ...ساکت... ساکن ... آروم .. و من توهم زلزله دارم :) شاید بخاطر دراز کشیدن روی زمين باشه این توهم الان ..نمیدونم... دیگه صدای جارو کشیدن نارنجی پوش سابق و فسفری پوش جدید هم نمیاد ... صدای کلام و صحبت و عبور آدم و موسیقیِ ضبطِ ماشین گذری و صدای شهر هم نمیاد ...!یه جور خلاء... انگار توی حباب در حال حرکت هستم... همون قدر آروم...رها...اسلوموشن ... همونقدر متزلزل ...!
آپدیت ویورس بی تی اس با جی هوپ ~حتی اگر نباشی میآفرینمت...
پاییز بیشتر خودت رو نشون بدهگوشی رو میاره میذاره روی پام و میگه اون اهنگی که گفتی برای چالشهاست رو برام سرچ میکنی؟با ابروهایی که انقدر بالارفتن که کم کم از محدودهی پیشونی دارن خارج میشن و چشمای گرد شده میگم جان؟یعنی الان باور کنم تا حالا خودت سرچ نکردی؟اشتباهی سرچ کردی و خراب کردی چیزی رو؟ بگو زود رفع و رجوعش میکنیمم:))با چشمایی که حسابی لوش میده سر تکون میده که نه و من چیکار به گوگل و سرچ کردن دارم و اینا .. مشکوک براندازش میکنم و تاریخچهی سرچها رو چک میکنم غش میکنم از خنده:)))) سرچ کرده: دانلود اهنگی که اخرش صدای شیپوره :)))))))))) عسیسسسممم بزرگ نشی کاااششش:)
به مجبوری گرفتارم مپرس از وضع مختارمحتی اگر نباشی میآفرینمت...
واکنش آیتالله رئیسی به شرطی سازی اقتصاد کشور توسط دولتیها؛تعداد صفحات : 1